سلام
دیروز صبح یکی از اون شیفت های سنگین بود.یکی از مریض ها لوله رو که به دستگاه وصل بود از دهنش درآورد.دوباره کاری شد.برای من که پرستارش بودم مسئولیت داشت که چرا حواسم نبوده مریض این کارو کرده.انقدر بهش دارو می زدم تا هوشیار نشه خودمم خسته می شدم.
این بیمار با بیمار دیگه ای که به من داده بودن انقدر دیگه ترشحات داشتن بوی بد گرفته بودن😷
یکیشون که چشم هاش باد کرده بود انگار آب رفته بود تو پلک هاش. دخترش وقتی اومد ببینتش همش گریه می کرد بالاسرش.
در عرض کمتر از نیم ساعت دو تا مریض همون سمتی که مریض های من بستری بودن، فوت شدن.
مریض منم که لوله رو از دهنش درآورده بود.
یعنی پرسنل باید همزمان به کار سه تا مریض بدحال رسیدگی می کردن.
واقعا پرستارهای خوبی تو بخشمون داریم.بدون اینکه من چیزی بگم خودشون اومدن کمکم کردن.
یکیشون گفت این آنژیوکت خوب نیست سرم داره زیرپوستی می ره.
دوباره باید رگ بگیری از بیمار.
از پرستار عادی گرفته تا سرپرستار و مسئول بخش اومده بودن به من کمک می کردن که رگ بگیریم.بالاخره چند نفری یه رگ گرفتن تو دست چپش یه چند نفر دیگه هم از پای راستش رگ گرفتن واسم.
با اون خستگی حالا باید عصر هم می موندم بیمارستان.
دیگه بعدازظهر هم کمر درد گرفته بودم هم پا درد.
تازه بیمارها رو شب می خواستم به پرستار شیفت شب تحویل بدم گفت چرا x و y و ... این کارها رو انجام ندادی فلان کار رو انجام بده بعد برو😐😐
رفتم تو دفتر تقسیم کار نگاه کردم دیدم ای وای باید بیمارهامو به این پرستاره که مو رو از ماست می کشه بیرون تحویل بدم.
استرس گرفتم آخر شیفت تند تند گزارش هامو نوشتم.
ولی واقعا قدر این پرستارها رو بدونید.خیلی زحمت می کشن.